از مدرنیسم و اسلام گرایی تا پسامدرنیسم و پسااسلام گرایی
نویسنده : مهرالدین مشید نویسنده : مهرالدین مشید

 

قسمت سوم

از آنجا که اسلام گرایی برخاسته و متاثر از دورۀ مدرنیسم و تجدید و پسااسلام گرایی نیز متاثر از دورۀ پست مدرنیسم در اروپا است . بیرابطه نخواهد بود تا اندکی به آنها اشاره رود. باید خاطر نشان نمود که این تاثیر پذیری بیشتر حاشیه یی و شعاعی بوده و اما با تاسف که پذیرش آن به شکل شعاعی و حاشیه یی صورت نگرفت. هر طوری که باشد، نمی توان از این رابطه ها و تاثیرات آنها بر یکدیگر انکار ورزید؛ زیرا این گونه رابطه ها و تاثیرات در جهان یک امر طبیعیی بوده و جلو آن را نمی توان گرفت. با وجود دشواری های گذشته در دنیای قدیم به دلیل نبود دستگاه های چاپ و فناوری های ماهواره یی وانترنیتی جدید در حوزه های رسانه های صوتی و تصویری درجهان از روند تاثیرات و برقرار رابطه میان دانش و فرهنگ بشری از یک قاره به قارۀ دیگر جلوگیری نشد؛ بعد از دستیابی بشر به پیشرفت های اخیر و بویژه پیشرفت های شگفت آور بشر در چند دهۀ اخیر که جهان را کوچکتر از یک دهکده چه که شیشه یی گردانیده  است . از چنین روابطی نمی توان انکار کرد، نفی آن جزمعنای جهل مرکب معنای دیگری نخواهد داشت . اشاره به تاثیرات شعاعی پیشرفت های غرب در اسلام معنای نفی کلی ارزش های غربی را نداشته و از دستاورد ها و ارزش های بزرگ علمی، فلسفی و فناوری آن را نمی توان، دربست ناپذیرفتنی خواند . بخشی از مشکلات کنونی جهان اسلام تفسیر و تعبیر نادرست از ارزش های غربی بوده که بیشتر تحت تاثیر تمایلات شدید ایده ئولوژیکی در خورد مسلمانان داده شده است . هرگاه چنین نمی شد و ارزش های غربی مقداری واقعی تر و منطقی تر مورد تفسیر دانشمندان و متفکران ایده ئولوگ و روشنفکران جهان اسلام قرار میگرفت. بدون تردید دشواری های کنونی در جهان اسلام به این پیمانه نبوده و اندکی از حجم آن قبل از این کاسته می گردید. 

خواننده گان آگاه اند که مدرنیسم‌ (modernism) یعنی  تجدد خواهی‌ در حوزۀ‌ دین‌ مسیحی‌ همراه با تمایلات‌ آزادی‌ خواهانه‌ در اواخر قرن‌ نوزدهم‌ و اوایل‌ قرن‌ بیستم‌، برای‌ تجدید نظر در بسیاری‌ از عقاید رسمی‌ و سنتی‌ دین‌ مسیح‌ در اروپا بوجود آمد . هدف آن  سازگار کردن‌ دین مسیح‌ با نتایج‌ پیشرفت‌ های‌ علمی‌ بود که‌  از قرن‌ نوزدهم‌ به‌ بعد برای‌ بشر حاصل‌ شده‌ است‌ (1) اعتقاد به توانایی های عقل ومخالفت با مذهب، تاکید بر روش شناسی تجربی وحسی بجای روش شناسی فلسفی و قیاسی، فردگرایی، گدار از سنت به تجدد، نخبه گرایی و بروکراسی از ویژه گی های عمدۀ آن به حساب میرفت.

دوران تجدد در اروپا همزمان به خردگرایی بر ضد عقل ستیزی کلیسا آغاز گردید که محرک اصلی این جریان را شماری ها حرکت اصلاح طلبانۀ مسیحی به رهبری مارتین لوتر (1546)و جان کالون(1564) تلقی می نمایند.

در نتیجه کلیسای متکبر در رویارویی با علم تبدیل به کلیسایی "متواضع" شد؛  اما در اسلام چنین اتفاقی نیفتاده است و ما هنوز با"دینی مغرور" روبرو هستیم که می خواهد همه عرصه های زندگی آدمی را فرا بگیرد و در همه زمینه ها از اقتصاد تا علوم انسانی، شعور و امورحیاتی، حرف دارد و حرف می زند." ؛ البته بدین معنا که این همه درواقع بر گردن دین تحمیل شده است؛ ورنه دین روحیۀ عدالت خواهانه و آزادی پرورانه دارد که با استبداد و تک روی ها در ستیزاست. در اصل رسالت دین داران است تا جاده را برای گام گذاری های دین هموار بگردانند. چنانکه  آقای سروش می گوید "دین را در جای خود نشاندن از دینداران بر می آید و در یک جامعه دینی با یک حکومت دینی، تعیین کردن محدوده دین، کار شجاعانه ای است که بصیرت می خواهد. مردم باید قانع بشوند و قبول کنند که چنین نیرویی (روشنفکری دینی) وجود دارد و این نیرو همیشه اژدهایی و شیطانی نیست و می تواند نورانی هم باشد." یعنی روشنفکر برای چنین گذاری نیاز به شناخت تاریخ دارد تا خود را در آیینۀ تاریخ مشاهده کند و در دورنمای آن چهره های  تاریخی انسان های هر عصری را به شناسایی بگیرد. از همین رو آقای سروش؛  متفکر شناخته شده معتقد است که دین را باید در بستر تاریخی دید. او می گوید روشنفکران دینی تاکنون چندین مسئله مهم که در یک جامعه دینی مطرح کردن آن ها "مانند از جا برکندن کوه" است را مطرح کرده اند: "این روشنفکران دینی، به ویژه "شریعتی" عنصر تاریخیت را وارد فهم دین کردند. با این توضیح که پیشوایان دینی هم آدمیانی هستند که زیر سقف تاریخ و روی خاک طبیعت زندگی می کرده اند. به آن ها هم باید به مثابه انسان های متعارف نظر کرد و زندگی آن ها را مورد داوری عقلانی و تاریخی قرار داد"

دوران تجدد در اروپا که با عقلانیت و خردورزی آغاز گردید تا جایی به پیش رفت که عقل در دام خودمحوری اسیر گردید و به نیروی از خودییگانگی در غرب مبدل گردید . پی آمد این دوره به انتقاد ازعقل  انجامید و نه تنها عقل؛ بلکه تجارب و آزمایش های علمی هم از سکوی بطلان ناپذیری ها به زیر افتادند. انتقاد از عقل آغاز شد. با آغاز انتقاد از عقل در واقع مدرنیزم در بستر پست مدرنیزم تداوم و توسعه یافت . حمله بر مدرنیزم با کارل پوپر جان تازه گرفت.  چنانکه سر کارل ریموند پوپر (1994- 1902) فیلسوف علم، منطق‌دان، ریاضی‌دان و اندیشمند اتریشی - انگلیسی و استاد مدرسه امور اقتصادی لندن (2)

که یکی از ایدئولوگ های نئولیبرالیست معاصر و از اندیشمندان مکتب وین است . وی بدین باور است  : علم کامل و تکامل ناپذیر وجود ندارد. او برخلاف نظریات پوزیتیویست ها معتقد است، رشد علم در تایید و اثبات نظریات نیست، بلکه محصول نقد آنها و تجدیدنظر در آنهاست. در اندیشه پوپر، علم از نقد و ابطال حاصل می شود. در اندیشه پوپر، برخورد علمی انتقادی است، به دنبال تایید نمی رود و تجارب اساسی را می جوید؛ بلکه او می گوید، تجاربی که ممکن است نظریه مورد آزمایش را باطل کند؛ ولی هرگز نمی تواند آن را ثابت کند. از نظر او دانش و شناخت علمی، ماهیتی غیرقطعی، غیرنهایی و حدسی دارد. او به نوعی ابطال پذیری باور دارد و میگوید که به موجب اصل ابطال، در هر زمینه کشف نظریه یی کامل تر ممکن می شود. وی رشد علم را  محصول روش حذف خطا عنوان میکند؛ یعنی از بین بردن خطا های مکرر جاده را بروی پیشرفت های علمی هموار می گرداند.

او می گوید که  ابطال پذیری ملاک نظریه علمی است. اگر نظریه یی مدعی آن باشد که کل تجربه فعلی و آینده را تببین می کند، نفس چنین ادعایی نشانه غیرعلمی و برخطا بودن آن است. پوپر، برخلاف پوزیتیویست های منطقی حلقه وین، نظریات غیرعلمی را بی معنی و مهمل نمی داند. به نظر او نظریه های غیرعلمی ممکن است تعدیل و آزمون پذیر شوند.

«کارل پوپر» (3) در «منطق اکتشاف علمی» با عبور از ریالیسم خام، ریالیسم پیچیده را بنیان نهاد تا  رخنه یی بر قلعه پرمدعای «پوزیتیویسم» و علم پوزیتیویستی افگند؛ اما پست مدرن ها تا نابود کردن کلی این قلعه را نشانه رفتند و بر جای آن کاخ پست مدرنیزم را اعمار نمودند. پست مدرنیزم در واقع فرزند ناخلف مدرنیزم در عصر روشنگری است. در حالیکه مدرنیزم به دنبال رنسانس، رفرم و اومانیسم شکل گرفت. کانون توجه دوراان مدرن فرزانگی انسان و عقلانیت، آن بود. عقل غایتی قرار گرفت که به یاری پوزیتیویزم توان سنجش درستی و نادرستی قضایا و گزاره ها را پیدا کرد. بدین ترتیب خرد گرایی، عقل، مشاهده تجربی و استقرا مبنایی شدند برای شناخت واقعیت های فیزیکی زیستی اجتماعی در علوم تجربی و علوم اجتماعی؛ اما در چنین فضایی موج انتقادات سهمگین کارل پوپر، فرانسوالیوتار و دیگران به مدرنیزم و مبنای روش شناختی آن -پوزیتیویزم - به شکل گیری پست مدرنیزم منجر گردید

پست مدرنیسم یعنی تداوم مدرنیزم، مفهومی مناقشه برانگیز و تقریباً غیرقابل تعریف است. این واژه به مجموعه یی از عقاید پیچیده، گسترده و متنوع  اطلاق می شود که وجه مشترک آنها ضدیت با "عقل مدرن"، "روایت ها" و "فراروایت "هایی است که از آن " نشأت گرفته  است.(4)

نفی دولت، نسبیت اخلاق، مخالفت بارشد اقتصاد، مخالفت با فرهنگ های مسلط:،رد نژاد پرستی، مخالفت با نظارت بروکراتیک برتولید، ردعقلگرایی وروشنگری اعتقاد به پایان یافتن مبارزه طبقه کارگر علیه سرمایه داری،   اعتقاد به گوناگونی سرنوشت،  عدم تفسیر قاطع از جهان از ویژه گی های مهم پست مدرن است.بزرگترین نظریه پردازان در این عرصه بعد از پوپر؛ لیونتار، ژاک بودریا، ریچارد روتی،فوکو، دانیل بل، فردریکج جیمسون، اسکات لش و فوکو است. 

 لیوتار (1924 - 1979 )  (5)از تأثیرگذار ترین اندیشمندان پست مدرنیسم محسوب می گردد. او با نوشتن کتاب "وضعیت پست مدرنیسم: گزارشی در باره دانش" شهرت زیادی یافت. به عقیدۀ بسیاری از صاحب نظران این کتاب آغاز گر جنبش پست مدرنیسم می باشد. او فراروایت ها را رد کرده و می گوید که فناوری بسیاری از ارزش های عقلگرایانه را از بین می برد. به باور او فراروایت ها برای توجیه ارزش های عقلانی به وجود آمده بود  که دیگر کاربرد خود را از دست داده اند. لیوتار با طرح تز جنجالی اش "پایان فراروایت ها" در سطح "خواص" یعنی در میان روشنفکران، فیلسوفان و اهل اندیشه ساختارشکنی بنیادین را پی افکند، تاریخ سه دهۀ گذشتۀ افغانستان تجسم عریان و محسوس فروپاشی روایت های کلان در سطح "عوام" است

به گونۀ مثال طی سه دهۀ گذشته در افغانستان در هیچ عرصه یی نه در عرصۀ اعتقادی، نه در عرصۀ فرهنگی و نه در عرصۀ سیاسی-اجتماعی ساختارهای معمول و پذیرفته شده باقی نمانده اند . لیوتار (6)معتقد است که آفرینندگی و تنوع سبک های زندگی اجتماعی انسان، به قدری است که هیچگونه فرازبان یا فراروایت یا نظریه کلان نمی تواند درباره صحت آن داوری نماید. لیوتار می گوید که عصرپست مدرن دوران تشکیک یا مردن مفاهیم منطقی است. نظریات لیوتار انتقاد شماری دانشمندان را برانگیخته است و یکی از انتقادات اصلی که متوجه او است، در رابطه به رد فراروایت ها و نظریات کلان، روایت کلی پست مدرن او است . پست مدرن  به خودی خود یک فراروایت و نظریه ای هستند که حداقل به اندازه چیزی که رد می کنند، کلان نیز هستند.


January 27th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي